Monarchy part : 24
@ بله این بسیار هیجان انگیز است. چیزی که حتی از الی هیجان انگیزتر است این است که مخفیانه از آنجا خارج شویم
+ دزدکی حرکت کردن؟ چیکار میکنی؟
@ ما مخفیانه به باغ می رویم تا مهمانی خودمان را برگزار کنیم
آگنزیا با برق شیطنت آمیزی در چشمانش می گوید
میخندم فکر کردم ایده هوشمندانه ای راه خود را به باغ سبزه می رویم ما گیاهانی را که آنگولا به ما گفته است تهیه کنیم می چینیم. پس از پر شدن سبد از گیاهان به آشپزخانه برمی گردیم
وقتی کمک در آشپزخانه تمام شد با لورنزو به اتاق اعلیحضرت می روم با ورود به اتاق از دیدن اعلیحضرت در حال حاضر تعجب کردم
صبحانه را در جای همیشگی اش روی میز می گذارم و شروع به مرتب کردن تخت میکنم ملحفه ها را محکم می کشم، سپس چین و چروکها را با دستانم صاف میکنم
من لورنزو را میبینم که لباس های امشب را انتخاب میکند خود را در آینه نگاه میکند در حالی که هر گزینه را به بدن خود نزدیک میکرد چشمانش را به هم زد و آهی کشید چون نمی تواند تصمیم بگیرد
_ الی نظرت چیه؟
بالاخره گفت
چشمانم برای لحظه ای گرد شد من کاملاً شوکه هستم که او از من سؤال میکند حتی لورنزو هم مات و مبهوت به نظر می رسید
چشمانم به هر گزینه خیره شد قرمز با مواد گران قیمت ساخته شده است. توری بلندی داشت که از وسط سینه تا گردنش شروع می شد آبی هم همینطور بود اما به نظر میرسید که بیشتر برای او طراحی شده بود آبی مطمئناً چشمان او را بیرون می آورد
+ آبی، اعلیحضرت.
_ آبی است، لورنزو
لورنزو سری تکان داد و آن را جلوی کمد آویزان کرد. لورنزو به آماده کردن پادشاه برای آن روز ادامه داد
با نزدیک شدن به شب خادمان مشغول انجام کارهای نهایی در سالن بزرگ و سالن رقص بودند ارکستر آمده بود تا سازهایشان را برپا کند و کوک کند هنوز هیچ یک از مهمانان نیامده بودند
مارکو و شاه در کتابخانه بودند و درباره امشب صحبت می کردند که ناگهان در زدند من جوابش را دادم یک باربر بود که به من می گفت یک نفر در حال آمدن است
به نظر میرسد که میهمانان می آیند اعلیحضرت من اعلام کردم
به طبقه پایین رفتیم که خادمان آماده استقبال از مهمانان بودند
وقتی شاه وارد شد تعظیم کردند. آنها در زاویه ای ایستادند که اولین چهره هایی باشند که مهمان میدید من پشت سر شاه ایستادم اما کنجکاوی بهترین را از من گرفت من از کنار نگاه کردم و سعی کردم ببینم این شخص کیست
های گایز اینم از پارت هدیه 🎁 امشب حمایت کنید یادتون نره
+ دزدکی حرکت کردن؟ چیکار میکنی؟
@ ما مخفیانه به باغ می رویم تا مهمانی خودمان را برگزار کنیم
آگنزیا با برق شیطنت آمیزی در چشمانش می گوید
میخندم فکر کردم ایده هوشمندانه ای راه خود را به باغ سبزه می رویم ما گیاهانی را که آنگولا به ما گفته است تهیه کنیم می چینیم. پس از پر شدن سبد از گیاهان به آشپزخانه برمی گردیم
وقتی کمک در آشپزخانه تمام شد با لورنزو به اتاق اعلیحضرت می روم با ورود به اتاق از دیدن اعلیحضرت در حال حاضر تعجب کردم
صبحانه را در جای همیشگی اش روی میز می گذارم و شروع به مرتب کردن تخت میکنم ملحفه ها را محکم می کشم، سپس چین و چروکها را با دستانم صاف میکنم
من لورنزو را میبینم که لباس های امشب را انتخاب میکند خود را در آینه نگاه میکند در حالی که هر گزینه را به بدن خود نزدیک میکرد چشمانش را به هم زد و آهی کشید چون نمی تواند تصمیم بگیرد
_ الی نظرت چیه؟
بالاخره گفت
چشمانم برای لحظه ای گرد شد من کاملاً شوکه هستم که او از من سؤال میکند حتی لورنزو هم مات و مبهوت به نظر می رسید
چشمانم به هر گزینه خیره شد قرمز با مواد گران قیمت ساخته شده است. توری بلندی داشت که از وسط سینه تا گردنش شروع می شد آبی هم همینطور بود اما به نظر میرسید که بیشتر برای او طراحی شده بود آبی مطمئناً چشمان او را بیرون می آورد
+ آبی، اعلیحضرت.
_ آبی است، لورنزو
لورنزو سری تکان داد و آن را جلوی کمد آویزان کرد. لورنزو به آماده کردن پادشاه برای آن روز ادامه داد
با نزدیک شدن به شب خادمان مشغول انجام کارهای نهایی در سالن بزرگ و سالن رقص بودند ارکستر آمده بود تا سازهایشان را برپا کند و کوک کند هنوز هیچ یک از مهمانان نیامده بودند
مارکو و شاه در کتابخانه بودند و درباره امشب صحبت می کردند که ناگهان در زدند من جوابش را دادم یک باربر بود که به من می گفت یک نفر در حال آمدن است
به نظر میرسد که میهمانان می آیند اعلیحضرت من اعلام کردم
به طبقه پایین رفتیم که خادمان آماده استقبال از مهمانان بودند
وقتی شاه وارد شد تعظیم کردند. آنها در زاویه ای ایستادند که اولین چهره هایی باشند که مهمان میدید من پشت سر شاه ایستادم اما کنجکاوی بهترین را از من گرفت من از کنار نگاه کردم و سعی کردم ببینم این شخص کیست
های گایز اینم از پارت هدیه 🎁 امشب حمایت کنید یادتون نره
- ۱۲.۳k
- ۱۴ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط